فکرشو بکن!

یکی بهت بگه قد خدا دوستت داره.

بیا یه کم خوش بین باشیم، خب شاید وقعا دوست داره.

بگه عاشقته،جونشو بده واست.

و اگه بهش بگی این چه کاریه؟

بخنده بگه: می خوام کادو عشقمو داده باشم...

با وجود همه اینا ازش بخوای که بره

بگی این به صلاحمونه

آخه تو کی هستی که واسه 1 دل تعیین تکلیف کنی

تو کی هستی که به یه بانو میگی برو.

کجا بره؟کجا؟؟؟

کجا بره وقتی وقتی شدی تموم دنیاش...

آهای تو!!!

مگه تو چقد می تونی بد باشی...؟


†ɢα'§ : نگاهی نو, برو, نگاه, نگاه نو, دوستت دارم, هدیه عشق, نگاهی نو,
شنبه 26 مرداد 1392 17:46 |- محمد جوانمردی -|

اندیشیدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است!

اما میخواهم برایت بنویسم

شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان!

… چه گناه کبیره ای…!

میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند،

من هم مانند همه ام

راستی روسپی!...


†ɢα'§ : نامه فریدون به یک فاحشه, نگاهی نو, اندیشیدن به تو, نگاه نو, تن فروشی, نگاهی نو, ,
ادامه مطلب
چهار شنبه 9 مرداد 1392 11:28 |- محمد جوانمردی -|

کاش حداقل مانند پرنده ای بودی

که از روی غریزه جوجه هایش را نگه می دارد

تا وقتی که زمان پرواز رسد.

هنوز پریدن را بلد نیستم که از لانه پایینم انداختی.

گربه همین نزدیکی هاست...


†ɢα'§ : پرنده باش, نگاهی نو, زمان پرواز, پریدن, نگاهی نو, نگاهی نو, نگاه نو, جوانمردی,
شنبه 5 مرداد 1392 18:41 |- محمد جوانمردی -|

مچاله و خیس مرا در آغوشت نگه دار

بیزارم

از پهن شدن روی بند خاطرات..


†ɢα'§ : مچاله و خیس, نگاهی نو, آغوش, آغوشت, نگاهی نو, بند خاطرات, نگاه,
جمعه 4 مرداد 1392 12:7 |- محمد جوانمردی -|

بي گاهان
به غربت
به زماني كه خود در نرسيده بود-
چنين زاده شدم در بيشه جانوران و سنگ،
و قلبم
در خلاء
تپيدن آغاز كرد.
گهواره تكرار را ترك گفتم
در سرزميني بي‌پرنده و بي‌بهار.


†ɢα'§ : آغاز, نگاهی نو, احمد شاملو, آیدا شاملو, نگاهی نو, بی گاهان, بیشه جانوران, نگاهی نو, احمد, شاملو,
ادامه مطلب
پنج شنبه 3 مرداد 1392 1:26 |- محمد جوانمردی -|

نمیدانم،

قلبت را دوست بدارم که بر آن سقفی آویختی و بر دیوارش دری نهادی و با تمام وجود درش را به رویم گشودی؟!

دستهایت را دوست بدارم به هنگام نوازش، که صورت را به سوی جاودانگی  هدایت میکند!

من دنیا را از لای انگشتان تو دیدم ای یگانه معشوق ام.

نمیدانم...

یا پاهایت را دوست بدارم به هنگام لرزش زمین که بدون کوچکترین سستی، در کمال شکیبایی به سویم گام بر میدارد!؟!

تو بگو؟؟؟

 

 


†ɢα'§ : کدام یا را دوست بدارم, کدام یک, نگاه, نگاهی نو, جوانمردی, نگاهی نو, ,
سه شنبه 25 تير 1392 1:17 |- محمد جوانمردی -|

سیگاری هم دود کنیم بد نیست...

آن وقت همه دلسوز تو می شوند. می گویند سیگار نکش.

و چقدر همه می خواهند کمکت کنند!

و تو هر روز دود جگر سوخته ات را با دود سیگار نیمه جانت پنهان میکنی

ولی تو که سیگاری نیستی.

تو فقط نمی خواهی دردت را بفهمند.

و دود که از سیگار نیست

از دل است.

 


†ɢα'§ : محمد جوانمردی, نگاهی نو, سیگار می کشی, سیگار, نگاه, نگاهی نو, دود, دل سوخته, نگاهی نو, ,
یک شنبه 22 ارديبهشت 1392 22:29 |- محمد جوانمردی -|

 دلم شکست شکست، شکست

این بار حرفام راه نفس کشیدنم رو بست.

صورتم تره تره،تره

بالش شکست دلم، دیگه نمیتونه بپره

آخه چه جور میشه نوشت

وقتی...


†ɢα'§ : نگاهی نو, شکستم, دلم شکست, محمد جوانمردی, نگاهی نو, نگاهی نو, جوانمردی, نگاهی نو, ,
یک شنبه 22 ارديبهشت 1392 21:59 |- محمد جوانمردی -|

دروغ می گویند ، دروغ نمی فهمند یا می فهمند و نمی خواهند ، نمی

توانند بخواهند ، اگر عشق نباشد چه آتشی زندگی را گرم کند ؟

اگر نیایش و پرستش نباشد زندگی را به چه کار شایسته ای صرف توان

کرد؟

اگر انتظار مسیحی ، امام قائمی ، موعودی در دلها نباشد ماندن برای

چیست؟

و اگر میعادی نباشد ماندن برای چیست؟

اگر دیداری نباشددیدن را چه سود؟

دیده را فایده آن است که دلبر بیند

گر نبیند چه بود فایده بینایی را

اگر بهشت نباشد صبر بر رنج و تحمل زندگی دوزخ چرا؟

اگر ساحل آن رود مقدس نباشدبردباری در عطش از بهر چه؟

و من در شگفتم که آنها می خواهند معبود را از هستی بر گیرند چگونه

انتظار دارند انسان در خلاء دم زند؟

 


†ɢα'§ : نگاهی نو, شریعتی, دروغ می گویند, اگر عشق نباشد, نگاهی نو, نگاه, علی شریعتی, عشق نباشد, نگاهی نو, ,
شنبه 14 ارديبهشت 1392 10:50 |- محمد جوانمردی -|

     

 

لبریز آرزویم با خواهش و تمنا

این آخرین راه است، بکن بیستون را.

لبریز آرزویم با ناله های بسیار

فرهاد ار چه شیرین، این آرزوی دیدار.

لبریز آرزویم با آرزوی دیرین

این ناله های جان سوز روزی رسد به شیرین!

لبریز آرزویم با آرزوی بر باد

جویبار اشک شیرین روزی رسد به فرهاد؟

لبریز آرزویم با ناله ای پر از آه

یوسفم را مینداز، از بغض و کین در چاه...


†ɢα'§ : محمد جوانمردی, نگاهی نو, محمد جوانمردی, شیرین فرهاد, شیرین و فرهاد, لبریز آرزو, آرزو, نگاهی نو, ,
چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392 21:32 |- محمد جوانمردی -|

    

 

 

اگر زمان و مکان در اختیار ما بود 

ده سال پیش از طوفان نوح عاشقت می شدم 

و تو می توانستی تا قیامت برایم ناز کنی  

و من کم می آوردم و تسلیم می شدم.  

یکصد سال به ستایش چشمانت می گذشت  

و سی هزار سال سر به ستایش تنت  

و تازه در پایان عمر به دلت راه می یافتم  

هیچ چیز نگو  

که می خواهم تمام نانوشته هایم را یکجا در جانت بریزم بدون کم و کاست...

 

احمد شاملو.


†ɢα'§ : اگر زمان و مکان در اختیار ما بود, شاملو, نگاهی نو, نگاه, عاشقت میشوم, نگاهی نو, احمد شاملو, شاملویی,
چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392 11:33 |- محمد جوانمردی -|

   

 

 پنهان کن در آغوشت مرا

مرا در نهانی ترین گوشه ی آغوشت پنهان کن

آن سوی تاریکی

بر پهنه ی زندگی

آن جا که هوا از رویای بهار شفاف تر است و

باران سرود آفتاب را تکرار می کند...

راز چشمهایت ستاره ی بختم بود که درخشید

و مهتاب را در نگاهم زمزمه کرد

لبهایت خنده را که سال ها در گلو گم شده بود را

در چهار سوی زمان دوباره فریاد کشید

و آمدنت کویر دستانم را شکوفه باران کرد

پنهان کن مرا

در آغوشی که نامش دوست داشتن است ...

احمد شاملو.


†ɢα'§ : نگاهی نو, پنهان کن در آغوشت مرا, شاملو, احمد شاملو, آن سوی تاریکی, راز چشمهایت, دوست داشتن, دوست, نگاهی نو, عاشقانه,
دو شنبه 9 ارديبهشت 1392 16:24 |- محمد جوانمردی -|

    

 رنگ دیگر می شود روزم بدون تو چرا؟

بگو باید تا به کی بکشم این فریاد را؟

چرا من باید این چنین، بی تو در این زندان حزین

من که امروزم تویی، فردا چرا جوییم تو را!

بگو آخر تا به کی حق حق کنم ای یار!؟هی!؟

بلی، اینک با توام،راهی بیاموز مرا

رنگ می گیرد تنت، ریزد به روی دامنت

آخر به جان خواهی خوری، جرعه ای از خون مرا...

 


†ɢα'§ : بون تو, نگاهی نو, دست نوشته, نگاهی نو, نگاهی نو, نگاهی نو, نگاهی نو, محد جوانمردی, ,
ادامه مطلب
سه شنبه 3 ارديبهشت 1392 22:52 |- محمد جوانمردی -|

 
در این کارگاه، فولاد خام برایم می آورند که باید از آن شمشیر بسازم.
میدانی چه طور این کار را میکنم؟
اول فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود.
بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم
و پشت سر هم به آن ضربه میزنم
تا اینکه فولاد شکلی را بگیرد که میخواهم...

 

 


†ɢα'§ : نگاهی نو, نگاهی نو, نگاهی نو, آهنگر, نگاهی نو, نگاهی نو, نگاهی نو, نگاهی نو, ,
ادامه مطلب
سه شنبه 27 فروردين 1392 19:5 |- محمد جوانمردی -|

   

 

 سخت است حرفت را نفهمند.

سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،

حالا میفهمم، که خدا چه زجری میکشد
 
وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ،
 
اشتباهی هم فهمیده اند.
 
دکتر شریعتی.

 

 

 


†ɢα'§ : نگاهی نو, نکته زندگی, شریعتی, سخت است حرفت را نفهمند, نگاهی نو, محمد جوانمردی, نگاه نو, نگاه,
جمعه 23 فروردين 1392 22:32 |- محمد جوانمردی -|

   

 

 حتی با رفتنش دست از نمایش دادنو متحیر کردنه مخاطبش بر نداشت.

واسه تو کمترین پاداش هزاران بار اسکاره...


†ɢα'§ : عسل بانو, نگاهی نو, عسل بدیعی, بخواب آروم, روزای بی عسل,
ادامه مطلب
دو شنبه 19 فروردين 1392 12:57 |- محمد جوانمردی -|

   

 

 به خاطره عشقمون یه امشبو پیشم بمون.

بزار به هم دیکه بگن

هر چی که میخوان دلامون.

بزار بگم طرز نگات چه جور منو دیونه کرد

یا اون آخرین روزی که، کرد به دلم نگاهی سرد.

کدوم کلاغ بی قرار می رسه از راه قار و قار

از اومدن خبر میده، اومدن یه یادگار.

مژده اومدنت رو...

 

 


†ɢα'§ : به خاطر عشقمون, نگاهی نو, نگاه نو, طرز نگاه, طرز نگات, کوچه دل, نگاه سرد, نگاهی نو, ,
ادامه مطلب
پنج شنبه 8 فروردين 1392 13:51 |- محمد جوانمردی -|

  

 

 

و من

و آخرین قطره ی خونم

به پای تو می ریزیم.

و تو همچنان، بوی ناب زن بودن می دهی.

مرا از مرگ ترسی نیست

واهمه من، من بودن است، روزی که تو نباشی.

می خواهم آدمت شوم

حوای من باش.

من آن روز آدم می شوم که تو حوایم باشی.

پس حوایم باش تا در هوایت باشم.

 


†ɢα'§ : بوی ناب زن بودن, نگاهی نو, آدم, حوایم باش, حوا,
سه شنبه 6 فروردين 1392 10:43 |- محمد جوانمردی -|

 

لبانت
به ظرافت شعر
شهواني ترين بوسه ها را به شرمي چنان مبدل مي كند
كه جاندار غار نشين از آن سود مي جويد
تا به صورت انسان درآيد
و گونه هايت
با دو شيار مّورب
كه غرور ترا هدايت مي كنند و
سرنوشت مرا
كه شب را تحمل كرده ام
بي آن كه به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و بكارتي سر بلند را
از رو سپيخانه هاي داد و ستد
سر به مهر باز آورده م
هرگز كسي اين گونه فجيع به كشتن خود برنخاست
كه من به زندگي
نشستم!
و چشانت راز آتش است
و عشقت پيروزي آدمي ست
هنگامي كه به جنگ تقدير مي شتابد
و آغوشت
اندك جائي براي زيستن
اندك جائي براي مردن
و گريز از شهر
كه به هزار انگشت
به وقاحت
پاكي آسمان را متهم مي كند
كوه با نخستين سنگ ها آغاز مي شود...


†ɢα'§ : آیدا در آینه, نگاهی نو, احمد شاملو, لبانت به ظرافت شعر,
ادامه مطلب
سه شنبه 25 اسفند 1391 19:42 |- محمد جوانمردی -|

 

نه در رفتن حرکت بود،
نه درماندن سکوتی.
شاخه ها را از ریشه جدایی نبود
و باد سخن چین
با برگ ها رازی چنان نگفت
که بشاید.

دوشیزه عشق من
مادری بیگانه است
و ستاره پر شتاب
در گذرگاهی مایوس

بر مداری جاودانه می گردد.


†ɢα'§ : لوح گور, نگاهی نو, شاملو,
سه شنبه 8 اسفند 1391 18:32 |- محمد جوانمردی -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد