هرگز از مرگ نهراسیده ام

اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود

هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است

که مزد گورکن

از بهای آزادی آدمی

افزون باشد

جستن

یافتن

و آنگاه به اختیار برگزیدن

و از خویشتن خویش

بارویی پی افکندن

اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد

حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم.

احمد شاملو

 


†ɢα'§ : هراس از مرگ, احمد شاملو, نگاهی نو, بهار آزادی, بانوی پر غرور مرگ, شاملو, شعر های ناب شاملو, پر نیلوفر, نگاهی نو, نگاهی نو, احمد شاملو,
جمعه 16 خرداد 1393 10:23 |- محمد جوانمردی -|

آنگاه بانوي پر غرور عشق خود را ديدم.
در آستانه پر نيلوفر،
که به آسمان باراني مي انديشيد.
و آنگاه بانوي پر غرور عشق خود را ديدم
در آستانه پر نيلوفر باران،
که پيرهنش دستخوش بادي شوخ بود
و آنگاه بانوي پر غرور باران را
در آستانه نيلوفرها،
که از سفر دشوار آسمان باز مي آمد.

احمد شاملو


†ɢα'§ : باران, احمد شاملو, ناهی نو, بانو, بانوی پر غرور, شاملو, شعر های ناب شاملو, پر نیلوفر, نگاهی نو, بانوی عشق, سفر دشوار, نگاهی نو, احمد شاملو باران, نازنین, ,
جمعه 16 خرداد 1393 1:15 |- محمد جوانمردی -|

روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پرواز خواهیم داد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که نباشم.


†ɢα'§ : احمد شاملو, شاملو, شعر های ناب,
یک شنبه 4 خرداد 1393 17:0 |- محمد جوانمردی -|

بسیار وقتها با یکدیگر

از غم و شادی خویش سخن ساز می کنیم

اما,

در همه چیز رازی نیست,

گاه به سخن گفتن از زخمها نیازی نیست,

سکوت ملالها از رازها سخن تواند گفت.

 

مارگوت بیگل

ترجمه احمد شاملو


†ɢα'§ : نگاهی نو, نگاه, احمد شاملو, شاملو, مارگوت بیگل, نگاهی نو, ساده است نوازش, غم ها, شادی ها, سخن زخم, سخن گفتن, نگاهی نو,
دو شنبه 14 بهمن 1392 22:12 |- محمد جوانمردی -|

ساده است نوازش سگي ولگرد

شاهد آن بودن که چگونه زير غلتکي ميرود

                                      و گفتن که سگ من نبود

ساده است ستايش گلي

                چيدنش و از ياد بردن

                         که گلدان را آب بايد داد

ساده است بهره جويي از انساني

                         دوست داشتنش،

                                            بي احساس عشقي

او را به خود وانهادن و گفتن

                     که ديگر نميشناسمش

ساده است لغزشهاي خود را شناختن

با ديگران زيستن 

             به حساب ايشان

                             و گفتن که من اين چنينم

ساده است که چگونه ميزي

باري زيستن سخت ساده است

                               و پيچيده نيز هم

مارگوت بیگل

 ترجمه احمد شاملو


†ɢα'§ : نگاهی نو, نگاه, احمد شاملو, شاملو, مارگوت بیگل, نگاهی نو, ساده است نوازش, بهره جویی از انسان,
دو شنبه 14 بهمن 1392 22:7 |- محمد جوانمردی -|

بي گاهان
به غربت
به زماني كه خود در نرسيده بود-
چنين زاده شدم در بيشه جانوران و سنگ،
و قلبم
در خلاء
تپيدن آغاز كرد.
گهواره تكرار را ترك گفتم
در سرزميني بي‌پرنده و بي‌بهار.


†ɢα'§ : آغاز, نگاهی نو, احمد شاملو, آیدا شاملو, نگاهی نو, بی گاهان, بیشه جانوران, نگاهی نو, احمد, شاملو,
ادامه مطلب
پنج شنبه 3 مرداد 1392 1:26 |- محمد جوانمردی -|

    

 

 

اگر زمان و مکان در اختیار ما بود 

ده سال پیش از طوفان نوح عاشقت می شدم 

و تو می توانستی تا قیامت برایم ناز کنی  

و من کم می آوردم و تسلیم می شدم.  

یکصد سال به ستایش چشمانت می گذشت  

و سی هزار سال سر به ستایش تنت  

و تازه در پایان عمر به دلت راه می یافتم  

هیچ چیز نگو  

که می خواهم تمام نانوشته هایم را یکجا در جانت بریزم بدون کم و کاست...

 

احمد شاملو.


†ɢα'§ : اگر زمان و مکان در اختیار ما بود, شاملو, نگاهی نو, نگاه, عاشقت میشوم, نگاهی نو, احمد شاملو, شاملویی,
چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392 11:33 |- محمد جوانمردی -|

   

 

 پنهان کن در آغوشت مرا

مرا در نهانی ترین گوشه ی آغوشت پنهان کن

آن سوی تاریکی

بر پهنه ی زندگی

آن جا که هوا از رویای بهار شفاف تر است و

باران سرود آفتاب را تکرار می کند...

راز چشمهایت ستاره ی بختم بود که درخشید

و مهتاب را در نگاهم زمزمه کرد

لبهایت خنده را که سال ها در گلو گم شده بود را

در چهار سوی زمان دوباره فریاد کشید

و آمدنت کویر دستانم را شکوفه باران کرد

پنهان کن مرا

در آغوشی که نامش دوست داشتن است ...

احمد شاملو.


†ɢα'§ : نگاهی نو, پنهان کن در آغوشت مرا, شاملو, احمد شاملو, آن سوی تاریکی, راز چشمهایت, دوست داشتن, دوست, نگاهی نو, عاشقانه,
دو شنبه 9 ارديبهشت 1392 16:24 |- محمد جوانمردی -|

 

نه در رفتن حرکت بود،
نه درماندن سکوتی.
شاخه ها را از ریشه جدایی نبود
و باد سخن چین
با برگ ها رازی چنان نگفت
که بشاید.

دوشیزه عشق من
مادری بیگانه است
و ستاره پر شتاب
در گذرگاهی مایوس

بر مداری جاودانه می گردد.


†ɢα'§ : لوح گور, نگاهی نو, شاملو,
سه شنبه 8 اسفند 1391 18:32 |- محمد جوانمردی -|

 

دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم.
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد.
روزگار غریبی است نازنین...


و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد


روزگار غریبی است نازنین.
و در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند...


†ɢα'§ : دهانت را می بویند, مبادا گفته باشی, احمد شاملو, نگاهی نو, شاملو, ,
ادامه مطلب
پنج شنبه 7 دی 1391 11:19 |- محمد جوانمردی -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد