به وز!
تند تر.
بریز تمام زرد های خیالم را.
پاره کن آستینم را
زخم تر کن پوست ترک خورده ام را
از من فقط برگ یادی بماند
شاید مرا روزی بلند کند
بنشاند بر دفتر دلش، کنار تمامی خاطرات بی منش.
نه!
آنچنان بر سینه خاک بکش مرا تا یادم حتی در ذهن ها ترک بردارد.
خیالم سبز سبز بود روزگاری.
ϰ-†нêmê§ |