فکرشو بکن!
یکی بهت بگه قد خدا دوستت داره.
بیا یه کم خوش بین باشیم، خب شاید وقعا دوست داره.
بگه عاشقته،جونشو بده واست.
و اگه بهش بگی این چه کاریه؟
بخنده بگه: می خوام کادو عشقمو داده باشم...
با وجود همه اینا ازش بخوای که بره
بگی این به صلاحمونه
آخه تو کی هستی که واسه 1 دل تعیین تکلیف کنی
تو کی هستی که به یه بانو میگی برو.
کجا بره؟کجا؟؟؟
کجا بره وقتی وقتی شدی تموم دنیاش...
آهای تو!!!
مگه تو چقد می تونی بد باشی...؟
اندیشیدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است!
اما میخواهم برایت بنویسم
شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان!
… چه گناه کبیره ای…!
میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند،
من هم مانند همه ام
راستی روسپی!...
کاش حداقل مانند پرنده ای بودی
که از روی غریزه جوجه هایش را نگه می دارد
تا وقتی که زمان پرواز رسد.
هنوز پریدن را بلد نیستم که از لانه پایینم انداختی.
گربه همین نزدیکی هاست...
مچاله و خیس مرا در آغوشت نگه دار
بیزارم
از پهن شدن روی بند خاطرات..
بي گاهان
به غربت
به زماني كه خود در نرسيده بود-
چنين زاده شدم در بيشه جانوران و سنگ،
و قلبم
در خلاء
تپيدن آغاز كرد.
گهواره تكرار را ترك گفتم
در سرزميني بيپرنده و بيبهار.
ϰ-†нêmê§ |