شب، بیدار
شب، سرشار است.
زیباتر شبی برای مردن.
آسمان را بگو از الماس ستارگانش خنجری به من دهد.
***
شب، سراسر شب، یک سر
ازحماسه دریای بهانه جو
بیخواب مانده است.
دریای خالی
دریای بی نوا ...
***
جنگل سالخورده به سنگینی نفسی کشید و جنبشی کرد
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد
باران می بارد،
به حرمت کداممان نمی دانم!
من همین قدر می دانم که باران صدای پای اجابت است.
خدا با همه ی جبروتش دارد ناز می خرد،
نیاز کن...
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم مرا فریاد کن
درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم...
به وز!
تند تر.
بریز تمام زرد های خیالم را.
پاره کن آستینم را
زخم تر کن پوست ترک خورده ام را
از من فقط برگ یادی بماند
شاید مرا روزی بلند کند
بنشاند بر دفتر دلش، کنار تمامی خاطرات بی منش.
نه!
آنچنان بر سینه خاک بکش مرا تا یادم حتی در ذهن ها ترک بردارد.
خیالم سبز سبز بود روزگاری.
نباید تنهات می ذاشتم، اونم تو اوج بی کسی
نیاید اونجور می رفتم، تو لحظه دلواپسی
کاش قبل رقتن، میشنیدی دعای این دل کاغذی
بد جور از هم جدا شدیم، حتی بدون خداحافظی
غم رفتنت "نفس"، داغ دلم رو تازه کرد
این دل از همه فراری رو پاره ی پاره پاره کرد.
نباشی قند ها هم شیرین نیستند.
به همین چای یخ کرده قسم...
فکرشو بکن!
یکی بهت بگه قد خدا دوستت داره.
بیا یه کم خوش بین باشیم، خب شاید وقعا دوست داره.
بگه عاشقته،جونشو بده واست.
و اگه بهش بگی این چه کاریه؟
بخنده بگه: می خوام کادو عشقمو داده باشم...
با وجود همه اینا ازش بخوای که بره
بگی این به صلاحمونه
آخه تو کی هستی که واسه 1 دل تعیین تکلیف کنی
تو کی هستی که به یه بانو میگی برو.
کجا بره؟کجا؟؟؟
کجا بره وقتی وقتی شدی تموم دنیاش...
آهای تو!!!
مگه تو چقد می تونی بد باشی...؟
اندیشیدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است!
اما میخواهم برایت بنویسم
شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان!
… چه گناه کبیره ای…!
میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند،
من هم مانند همه ام
راستی روسپی!...
کاش حداقل مانند پرنده ای بودی
که از روی غریزه جوجه هایش را نگه می دارد
تا وقتی که زمان پرواز رسد.
هنوز پریدن را بلد نیستم که از لانه پایینم انداختی.
گربه همین نزدیکی هاست...
سخت است حرفت را نفهمند.
به خاطره عشقمون یه امشبو پیشم بمون.
بزار به هم دیکه بگن
بزار بگم طرز نگات چه جور منو دیونه کرد
یا اون آخرین روزی که، کرد به دلم نگاهی سرد.
کدوم کلاغ بی قرار می رسه از راه قار و قار
از اومدن خبر میده، اومدن یه یادگار.
مژده اومدنت رو...
ϰ-†нêmê§ |