چرا؟


دیرآمدی خیلی دیرآمدی
گفته بودم تاابدمنتظرت می مانم اما اما افسوس دلم طاقت نیاورد
من عشقم راابراز می کردم ولی تو تنها حرفت سکوت بود
شبی تا صبح برایت گریه کردم برای تو چرا؟؟؟؟؟برای خودم برای عشقی که مطمئن شدم دردلت جایی ندارد
عشقت را قاب گرفتم و توی صندوقچه ی اسرارم پنهان کردم
چشمانم رابستم و گفتم آری قبول است
حالا تو آمدی حالا که دستانم را دستان گرم دیگری می فشرد!

حالاکه قبول کردم قلب بی جانم را به نام دیگری کنم عشقت را,حرف دلت را آرزوی محال من را برزبان می آوری؟؟؟؟؟
اگر روزهایی که به یادت بودم بازگردد تا ابدمنتظرت می مانم
افسوس دیگر خیلی دیرشده ,تو آمدی اما من دیگرمن سابق نیستم
برای من حتی اندیشیدن به تو رنگ خیانت دارد چگونه درچشمانت نگاه کنم
آری من گفتم منتظرت می مانم اما توچه گفتی؟؟یادت هست؟

برایم آرزوی خوشبختی بادیگری راکردی

حالا چرا نگاه پرازسوالت را از من برنمی گیری
حلا من روزها به تو می اندیشم با تردید که کارم خیانت است یا حسرت
خدایا توشاهد اشک هایم بودی تو عشقم را می دانستی ولی دعاهایم بی جواب ماند چرا؟



نظرات شما عزیزان:

مریم
ساعت17:38---8 بهمن 1392


آرزو دارم بهاران مال تو / شاخه های یاس خندان مال تو



ساده بودن های باران مال تو / آن خداوندی که دنیا آفرید ، تا ابد همراه و پشتیبان تو


مریم
ساعت22:19---22 دی 1392
سلام ممنون که اومدی

مریم
ساعت18:22---22 آذر 1392
دیگر پیامهایت نمی رسند

سیم بانان را خبر کن...

شاید کاجی افتاده باشد...


مریم
ساعت19:47---26 آبان 1392
همیشـه که باشی خسته میشوند مردمانی کـه اگر نباشی میگویند بی معرفتی

مریم
ساعت17:27---19 آبان 1392
ﺩﺭﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﻫﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ...

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






†ɢα'§ : نگاهی نو,
شنبه 18 آبان 1392 20:59 |- محمد جوانمردی -|

ϰ-†нêmê§